محمدمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

مرد کوچک من

از امروز

سلام گلم تصمیم گرفتم اتفاقای تازرو وارد کنم قبلی ها رو هر وقت وقت کردم بذارم   اخ نمیدونی مامانم دیشب نزدیک بود همه زندگیم خراب بشه واسه بابا وحید پرتقال پوست کنده بودم که شمام طبق معمول دست درازی کردی به ظرف میوه بابا یه تیکه پرتقال برداشتی                       وای خدای من یه تکیشو کندی و گیر کرد تو گلوت منو بابا کلی هول کردیم واقعا نمیدونستیم چیکارت بکنیم هی زدیم تو کمرت کارساز نبود دیگه به گریه افتادیم بابایی گرفتت بهش گفتم برش گردون کاملا سرایزرت کرد وقتی آوردت بالا دیدیم خدایا کبود کبودب فقط تونستم بگم یا امام زمان اخر سر هم بابایی دست انداخت تو گلوت اون تیکرو هول داد ب...
3 بهمن 1391

جمعه 27 دی

جمعه عمو اینا مغازرو بستن با هم رفتیم ابعلی من و تو و بابا و عموسعید و عمو رضا امیر اولین ابعلی زندگی چند ماهت نفس مامان   تو این عکس با   بابا و عمو رضاین اینجا هم تو ماشینیم که بریم ناهار بخوریم   اینجا شما مث یه اقا نشستی تا ببینی چیزی بهت میرسه که بخوری                                           ...
2 بهمن 1391