از امروز
سلام گلم تصمیم گرفتم اتفاقای تازرو وارد کنم قبلی ها رو هر وقت وقت کردم بذارم اخ نمیدونی مامانم دیشب نزدیک بود همه زندگیم خراب بشه واسه بابا وحید پرتقال پوست کنده بودم که شمام طبق معمول دست درازی کردی به ظرف میوه بابا یه تیکه پرتقال برداشتی وای خدای من یه تکیشو کندی و گیر کرد تو گلوت منو بابا کلی هول کردیم واقعا نمیدونستیم چیکارت بکنیم هی زدیم تو کمرت کارساز نبود دیگه به گریه افتادیم بابایی گرفتت بهش گفتم برش گردون کاملا سرایزرت کرد وقتی آوردت بالا دیدیم خدایا کبود کبودب فقط تونستم بگم یا امام زمان اخر سر هم بابایی دست انداخت تو گلوت اون تیکرو هول داد ب...
نویسنده :
مامان یلدا
3:19